خسرو شکیبایی میگفت: «تلاشها و کوششهای من جهت رسیدن به این جایگاه هنری و درک حرفه بازیگری از همان دوران کودکی شروع شد. با دیدن نخستین تئاتر که مربوط میشد به
به بهانه ی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»
عبارات مهم : احساس
به گزارش ایسنا، این بازیگر سینمای کشور عزیزمان ایران که ۲۸ تیر ماه، دهمین سالروز درگذشتش است راجع به ی روند ورود و علاقه اش به بازیگری در نوشتاری شرح داده است که: « بعد از دیدن تئاتر، تمام پویایی من در جهت کسب رضایت پدر جهت رفتن به سینما بود که آخر به موفقیت منجر شد و همراه پدرم به سینمایی واقع در کلوب افسران که در خیابان سوم اسفند سابق و سرگرد سخایی فعلی بود رفتیم.
هنگامی که که وارد سالن تاریکی شدیم ، روبه رویم دیواری را دیدم که اتومبیل سیاه رنگی با سرعت زیادی به سمت ما می آمد که باعث شد از وحشت وحشت زده فریاد بکشم که پدر پناهم داد و از آنجا بود که با سینما آشنا شدم.
به بهانهی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»
در دوران کودکی ام تلویزیون در منزل مان نبود از این رو گاهی ساعت ها پشت شیشه مغازه هایی که تلویزیون می فروختند می ایستادم و تماشا می کردم آیا که تصویر برایم حکم آتش شومینه را داشت و مرا به خود جذب می کرد، همین امر باعث شد که به علت نداشتن تلویزیون در منزل ، تمام تئاترهای مرحوم محمدعلی جعفری را از نزدیک ببینم و یکی از آرزوهای من این شده است بود که روزی بتوانم نمایشی را به صورت زنده اجرا کنم. زمانی که در اداره تئاتر مشغول کار بودم با بازیگری آشنا شدم که همان شب جهت اجرای نمایش تمرین داشت با التماس خواستم که مرا با خود به سرصحنه تمرین ببرد و بقدری ایشان را محکم گرفته بودم که بالاخره گفت:«حتما، به خدا میبرمتون».
به همراه ایشان به «سازمان رهبری جوانان» که در آنجا هم برنامه های ورزشی و هم برنامه های تئاتر و دیگر برنامه ها برگزار می شد رفتیم در نهایت وارد سالنی شدیم که این دوست عزیز در آنجا تمرین تئاتر داشت.
خسرو شکیبایی میگفت: «تلاشها و کوششهای من جهت رسیدن به این جایگاه هنری و درک حرفه بازیگری از همان دوران کودکی شروع شد. با دیدن نخستین تئاتر که مربوط میشد به
در سالن چند ردیف صندلی کنار هم چیده شده است بود، بر روی یکی از آنها نشستم و جذب تماشای صحنه شدم ، دو نفر بر روی صحنه در حال تمرین بودند و بعد از گذشت چند دقیقه نفر سومی هم به آنها ملحق شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.
از آنجا بود که احساس کردم اگر بتوانم شش و یا هفت ماه به طور کامل دوره استاژ را ببینم شاید بتوانم چنین رولی را بازی کنم در چنین فکرهایی غرق بودم که آقایی از پشت سر به من نزدیک شد و گفت:آقا شما آمدید اینجا که تئاتر کار کنید؟»
در ابتدا احساسم بر این بود که دوستی که مرا با خود به آنجا برده ، رضایتی نداشته و فردی را فرستاده تا عذرم را از آنجا بخواهد.
به بهانهی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»
در ادامه گفت:«شما علاقمند به تئاتر هستید؟»
به عقب برگشتم و در جوابشان گفتم:«بله»
خسرو شکیبایی میگفت: «تلاشها و کوششهای من جهت رسیدن به این جایگاه هنری و درک حرفه بازیگری از همان دوران کودکی شروع شد. با دیدن نخستین تئاتر که مربوط میشد به
ایشان هم گفت:«دنبال من بیائید»
باعجله گفتم:«آقا روی من حساب نکنید من دوره ای ندیدم ، نمی دانم باید چه کار کنم ،دفعه ی اولمه!»
به بهانهی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»
در حالی که از من دور می شد گفت:«باشه! خواهش می کنم دنبال من بیائید»
به همراه ایشان به «کمیته ی تئاتر» رفتم که چند صندلی تاشو و یک کتابخانه ی خالی در آنجا بود در واقع این اتاق ،اتاق تئاتری ها محسوب می شد.
پشت میز خود قرار داده شد و یک متن سه خطی را از روی نمایشنامه ی قطوری نوشت و گفت:«این متن را در منزل تمرین کنید و فردا جهت آزمون بازیگری بیایید»
نام نمایشنامه «پنجه عدالت» بود درست اگر یادم بیاید مفهوم این متن سه خطی این بود:«ببین اگر من و تو این کار را انجام دهیم ، پنجه ی عدالت ما را گرفتار می کند.»
متن را گرفتم و عقب عقب رفتم، هنگامی که از پله ها پایین آمدم احساس کردم که می توانم آزمون دهم آیا که متن را در حین راه رفتن حفظ کرده بودم برگشتم و گفتم:«من حاضرم که آزمون بدهم»
ایشان که هنوز در همان اتاق کمیته ی تئاتری ها نشسته بودند در جوابم گفتند: «شما بروید و روی متن کار کنید، فردا از شما آزمون می گیرم»
خیلی اصرار کردم و گفتم:«حاضرم»، بالاخره قبول کرد و نوشته را روی میزشان گذاشتم و سه خط دیالوگ را طوری گفتم که با تعجب گفت:«شما که حرفه ای هستید؟!، قبلا کجا کار می کردید»
در پاسخ گفتم:«قبلا تحصیل می کردم بعد از مدتی هم تحصیل می کردم و هم کار.»
پرسید:«کجا کار می کردی؟»
گفتم:«پیراهن دوزی-کفاشی-کانال سازی کار می کردم»
از حرف من خیلی متعجب شد و اظهار داشت که منظورش این است که «قبلا کجا تئاتر کار می کردم! من هم گفتم«قبلا تئاتر کار نکردم واولین بارم است که متنی را اجرا کردم.»
سوال کردند که:«حتی در مدرسه هم تئاتر کار نکردی؟!»
گفتم:«خیر»
از کشوی میز خود نمایشنامه ی دیگری را درآوردند و به من دادند و گفتند:«تمام متن را تمرین کنید.»
در راه منزل که پیاده می رفتم هرجا که نوری می دیدم می ایستادم ، تا به منزل رسیدم تقریبا نصفی از نمایشنامه را از بر بودم، بعد دانستم که جهت نقش اول نمایشنامه انتخابم کرده اند،دو ماه بعد این نمایشنامه با موفقیت بر روی صحنه اجرا شد.
در دوران سربازی از تئاتر فاصله نگرفتم و در همان وقت هم ، تئاتر کار کردم ، بعد از آخر خدمتم به سراغ هنر دوبله رفتم آیا که دوست داشتم با کسانی که فیلم ها را دوبله می کنند از نزدیک آشنا شوم، آقای جنگیز جلیلوند – آقای اسماعیلی-آقای طهماسب و دیگران بسیار پیش می آمد که به میدان ارگ سابق جنب اداره تئاتر ساعت ها منتظر می ایستادم تا شاید آقایان: اکبر مشکین –هوشنگ سارنگ و حیدر صارمی و دیگر بازیگران و صورت های معروف رادیو را از نزدیک ببینم و جلوی پای این عزیزان بلند شوم و سلام کنم.
استادان دوبله بعد از اعتصاب در سال ۱۳۵۵ به بعد از ورود افراد تازه رضایتی نداشتند. آیا که دوبله ی سینمای کشور عزیزمان ایران به نوعی از کیفیت دست یافته بود که شاید بتوان گفت در دنیا به برتری رسیده بود و می ترسیدند به این کیفیت به شکلی صدمه برسد، در حقیقت از نظر آنها کسانی که از هر جهت آشنا شده است بودند باید کار دوبله را انجام می دادند از طرفی جهت من دوبله ی فیلم ها جذابیت چندانی داشت. به هر طریق بازیگران و صورت های معروف هنر دوبله به طور مستقیم وغیر مستقیم به من آموختند که ساعت ها در استودیو منتظر بمانم تا بتوانم فقط یک خط را دوبله کنم که بعدها به عنوان «مردی گو» دوبله مطرح شدم.
قبل از رفتم به استودیو شهاب با آقایی به نام «هوشنگ کاظمی» کار می کردم، ایشان یک سری حوزه را جهت تربیت تعدادی از شاگردان ایجاد کرده بود که به آن «سینک» می گویند و فراتر از آن به شکل حرفه ای تر آموزش هایشان را انتقال می دادند، آقای کاظمی در اکثر کارهایشان نقش های کلیدی نمایشنامه را جهت کار دوبله به عهده من می سپردند.
بعد از انقلاب هم نخستین کار سینمایی خود را با کارگردان مطرح قبل از دوره انقلاب «آقای مسعود کیمیایی» در فیلم «خط قرمز» شروع کردم و بعد هم در سایر فیلم های سینمایی چون هامون –کیمیا-حکم و اتوبوس شب و … توانستم فعالیت بازیگری را تجربه کنم. در بعضی از کارهایم بعد از مدتی متوجه می شدم که در هنگام صداگذاری از صدای دوبلورها استفاده کرده اند البته افتخاری برایم بود که بزرگان هنرمند دوبلور به جای من صحبت کردند ولی هر لحظه دلم می خواست در اکثر کارهایی که ایفای نقش می کنم از صدای خودم استفاده شود.چون که احساس می کنم ۵۰ درصد نقش به بازی بازیگر و حرکات بازیگری او بستگی دارد و ۵۰ درصد قضیه هم که تاثیر بسزایی در نقش دارد صدا و احساس در بیان بازیگر است.
در تمام نقش هایم تلاش کردم که با حس و با تکنیک بازیگری که به صورت اکتسابی آموختم و با باوری که از تجربه و تحلیل کارکتر مورد نظر در خودم ایجاد می کنم ایفای نقش را بعهده بگیرم. در حقیقت نقش ها ورود مهمان به ذهن هنرمند است که با باور و ایمان به درک از آن نقش ، از مهمان پذیرایی می شود و این نقش ها میهمانانی هستند که بعد از مدتی ذهن را ترک می گویند و هنرمند فقط مدتی با آنها زندگی می کند و بعد پذیرای مهمان جدیدی می شود.»
خسرو شکیبایی – بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون – ۷ فروردین ۱۳۲۳ متولد شد.
این بازیگر در حدود ۴۰ فیلم سینمایی حضور داشته است که از میان آن ها می توان به «خط قرمز»، «دادشاه»، «صاعقه»، «دزد و نویسنده»، «رابطه»، «ترن»، «شکار»، «عبور از غبار»، «ابلیس»، «جست وجو در جزیره»، «بانو»، «پرواز را به خاطر بسپار»، «سارا»، «یک بار جهت همیشه»، «بلوف»، «پری»، «درد مشترک»، «لژیون»، «عاشقانه»، «خواهران غریب»، «سایه به سایه»، «سرزمین خورشید»، «روانی»، «زندگی»، « میکس»، «کاغذ بی خط»، «دختری به نام تندر»، «مزاحم»، «صبحانه ای جهت دو نفر» ، «نسکافه داغ داغ» ،«دلشکسته» و «حیران» اشاره کرد.
شکیبایی ۲۸ تیرماه ۱۳۸۷ صحنه ی هنر و زندگی را ترک گفت واز دنیا رفت.
واژه های کلیدی: احساس | تئاتر | بازیگر | بازیگری | سینمایی | بازیگران | نمایشنامه | اخبار فرهنگی و هنری
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...